جدول جو
جدول جو

معنی لپه زنگ - جستجوی لغت در جدول جو

لپه زنگ
(لَ پِ زَ)
نام ده کوچکی از بخش ری، شهرستان تهران. دارای 47 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه زنگ
تصویر شاه زنگ
تاریکی شب، کنایه از شب، طیلسان مطّرا، چشمۀ قیرگون، حجاب ظلمانی، چتر عنبری، چتر عنبرین، چتر آبنوس، چشمۀ قیر، چتر شام، تخت آبنوسی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لِ زَ)
دهی از دهستان قیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و همچنین نام یکی از ایستگاههای راه آهن تهران به اهواز است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سِ هَِ زَ)
کنایه از مو بود که گرد صورت برآید. ریش:
بگرد عارض آن ماهروی چاه زنخ
سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ زَ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیر بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 6هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و 70 هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به آغاجاری، با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفه طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ)
حاکم و فرمانروای زنگ. سلطان زنگبار، مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). کنایه از شب است. (انجمن آرا) (آنندراج). صاحب فرهنگ نظام گوید: شاه زنگ استعاره برای آفتاب است. و پیداست که در بیان این معنی نظر بمعنی دیگر زنگ که آفتاب باشد بوده است
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چپک زن. دست زن. کف زننده. دستک زننده. آنکه دو کف دست بر هم زند ابراز شادمانی را:
زین سور به آئین تو بردند بخروار
زر و درم آن قوم که نرزند بدو تیز
از مطرب بدزخمه و شب بازی بدساز
سنگ و سرخ (؟) و چپه زن مسخره و حیز.
سوزنی.
رجوع به چپه و چپک و چپه زدن شود
لغت نامه دهخدا
زردپی مچ پا در بالای پاشنه، ماهیچه ی پا، مچ، مچ پا
فرهنگ گویش مازندرانی
مایه ی رنج دل، کینه، عقده
فرهنگ گویش مازندرانی
نمد مالی
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی نزدیک روستای نارنج بن نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
په سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
ناخن پشت پای پرندگان که برای حمله یا دفاع به کار رود، زایده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوازنده ی نی محلی
فرهنگ گویش مازندرانی
نمدباف
فرهنگ گویش مازندرانی